اولین مریضی بارانم
باران جونم ببخش مامانا که باید به این زودی از اولین مریضیت برات بنویسم . . .
الان چند روزی هست که ابریزش داری و سرفه هم میکنی البته از خودم گرفتی چون خودم هنوز خوب نشدم و نمیدونم این مریضی لعنتی کی میخواد دست از سرمون برداره . . . خیلی بدقلق و بد اشتها شدی لب به غذا نمیزنی لباتو قفل میکنی که قاشق را طرف دهانت نبرم . . . دیشب تصمیم گرفتیم با بابایی که ببریمت دکتر هم برای مریضیت هم نخوردن غذا هم یکباره چکاب ٥ ماهگیت . . .
اول که خانم دکترت کلی دعوامون کرد که چرا مریضت کردیم ؟؟؟؟!!!! بعد هم وزن و قد و دور سرت را گرفت خدا را شکر با اینکه ٤ روز زودتر برده بودمت و ٤ روزی هم بود غذا نمیخوردی وزنت شده بود ٦ کیلو نیم دور سرت هم ٤١.٥ و قدت هم ٦٠.٥ . . . برای مریضیت هم قرار شد بخور گرم با قطره منتول بذارم و قطره ازیروسین را هم هر ١٢ ساعت ١ میل بهت بدم انشالا که بهت بشی دخت عزیز تر از جانم . . .