بدون عنوان
سلام
ای وای که چقدر وقته من اینجا نیومدم به من میگن یه مامان بی ذوق . . .
خداییش خیلی سرم شلوغ شده بود سر کار منم فقط اینجا سعی میکردم بنویسم تو خونه دیگه وقت سرخاروندن نداشتم . . .
باران دختر عزیز من بزرگ شده سه سال و 4 ماهه شده و روز به روز من بهش وابسته تر میشم و دوست داشتنش جور خاصی میشه . . . یعنی اگه بخواد به همین سرعت دوست داشتنش پیشرفت کنه من دیوونه میشم
از جزئیات که نمیشه الان دقیق گفت ولی یه خبر که باران داره خواهر میشه . . .
از اونجا که دوست نداشتم مثل خودم فاصله سنی زیاد باشه در همین راستا تصمیم گرفتیم . . . خیلی دل شجاعی دارم خداییش ولی خب زار یه بار شیون یه بار . . . زودتر بیاری از هولش در اومدی . . .
و البته دعاها و گریه های باران 90 درصد دلیل خواهر بودنشه . . . اینقدر به درگاه خدا دعا کرد که . . .
خلاصه که دلهره ای عجیب و سخت دارم . . . لحظاتم همه با فکر و دلهره سپری میشه . . . حالات بارداری هم که دیگه گفتنی نیست خیلی شدید تر از دفعه ی قبل . . .
توکل به خدا . . . برام دعا کنید خدا بهترین را برامون رقم بزنه . . .
انشالا زودتر سعی میکنم به اینجا سر بزنم . . .