کمی تا دو سالگی
سلام دخترکم ، شیرین زبونم ، معنی تموم زندگیم
این روزا این قدر بلبل زبون شدی که نمیدونم کدوم را برات بنویسم . . . از حرف زدن گذشته . . . متلکا و تیکه هایی بارمون میکنی که همه اینجوری میشیم
داری با پدرجون خربزه میخوری و از اونجا که تو عاشق میوه هستی تنها رقیب سخت پدرجون میشی پدرجون همین طور که غرف میوه خوردنه دو تا تکه دیگه باقی میمونه یه نگاهی به پدرجون میندازی و میگی :
« پدرجون برای من نگشتی ؟؟؟!!!! (با حالت سوالی و تعجب) »
رفتیم مهمونی و شما علاقه خاصی به نوشابه داری اونم از نوع مشکی (مثل مامانت ) همیشه یه لیوان آب میارم برات و آب نوشابه بهت میدم ( خواهشا نگین اصفانی بازی درمیاری این دیگه برای بچه بده ) اون موقع آب دم دستم نبود برای همین مجبور شدم نوشابه خالص برات بریزم بعد بهت میگم خودت یه کم بخور بقیه را بده مادرجون دلشون نوشابه میخواد . . . شروع میکنی به خوردن . . . میبینی به به چه خوشمزست . . . دلت نمیاد بدی دلت نمیاد هم ندی . . . سرتو بالا میکنی . . . زل میزنی به مادرجون . . . میگی صبر کن حالا بهت میدم
چند روز پیش با خاله رفتی بودی خونه دخترخالم نرگس . . . اونجا کلی بهت خوش گذشته بود . . . خانوم 7 عصر اومده خونه و مامان هم که انگار دیوار به مامانم گفتم به خاله بگو دیگه اینو جایی نبره تا میاد منو نمیشناسه . . . فردا صبحش که رفته بود خونه خالم تا دیده بودش بهش گفته بود مامان دعبام (دعوام) میکنه بیام خونتون
تازگیا اگه حوصله نداشته باشی هر کی باهات حرف میزنه به من یا مادر جون میگی همون جمله اش را تکرار میکنی البته با حالت نق . . . خونه مامان بتول رضا باهات داشت سر به سرت میذاشت . . . به من نگاه میکنی میگی : مامان رضا باهام شوخی میکنه (با حالت نق)
از برکات وایبر و واتس و آپ و کوفت و زهرمار شبا به جای شب نشینی تو خونمون موبایل نشینی داریم همه سرا تو موبایل و بیچاره این بارانه . . . اونم به ناچار دستشو میذاره دم گوشش یعنی داره با تل حرف میزنه این شما اینم مکالمات باران با دوست خیالیش :
الووو دوستم. . . مکث . . . سنام دوستم . . . مکث . . . چچوری دوستم ؟؟؟ . . . . مکث . . . مامان خوبه دوستم . . . مکث
و شکلش سر کج . . . خیره به یه جا . . . در حال قدم زدن
ای خدا من این وروجکو نمیتونم بخورم
یکی از اوقات آزار دهنده باران و البته مثبت حتما باید بری تو اتاقش که براش یا کتاب بخونی یا نقاشی بکشی یا باهاش بازی کنی . . . محاله وسایلش را بیرون از اتاق بیاره . . . دیوونه میکنه آدم هی میگه بیا بریم اتاقم و دو ساعت هم براش کتاب بخونی خسته نمیشه
یکی دیگش که اتفاقا اونم مثبته سوال کردنشه . . .
مامان داداش چی گفت ؟؟ مامان این چیه ؟؟ مامان چچار کردی ؟؟؟ مامان دختره چی میگه ؟؟ مامان این کیه ؟؟؟ و اگه تا صبح قیامت هم بهش جواب ندی این سوال تکرار میشود
دو تا حرف که باران نمیتونه بگه . . . ک را چ میگه بعضی وقتا هم خ . . . ف را س
افتاد : استاد
چکار : چچار یا چخار
نمیدونم گفتم یا نه . . موهاش را خیلی وقته کوتاه کردیم مدل گرد خیلی بهش اومد و از بی نظمی دراومد
در راستای اینکه من در اثر مشکلات عدیده عصبی شده بودم به دکتر اعصاب مراجعه تا کمتر دخی را دعوا کنم ولی گویا این دعواها کار خودش را کرده تا بهش میگم دوستم داری ؟؟ میگه دعبا میکنی
یه روز هم مامان دختر خالم نغمه میشه . . . خالم میگه از صبح تا بعدازظهر فقط این بچه را یا دعبا کرد یا مامیش کرد
خلاصه که حرف از این دخملی زیاد دارم . . . تا مطلب را تموم میکنم یاد هزار تا کارای نگفتش میفتم ولی به قول علی دیگه فرصتو از دست دادی
اینم دخمل شیرین زبونم . . . ماشالا یادتون نره هااا