اندر احوالات این روزهای باران
خیلی وقته نتونستم بیام بنویسم به خاطر اینکه یا شارژ نت تموم شده بود یا مودم خراب بود الان هم اومدم خونه ی پدرجون اینا تا برات بنویسم عزیزم . . .
دو روزی هست که ابریزشت بهتر شده ولی هنوز یه کم بینیت گرفته که ایشالا بهتر میشی . . . غذات را همچنان پس میزنی و نهایتا با کلی دلقک بازی و شکلک دراوردن نصف غذاتو میخوری . . . دو تا حساسیت پوستی به صورت و بازوت زده که شکلاش باهم فرق میکنه ولی هر دو از نوع خشکیه که قراره ببرمت دکتر تا ببینم چی میگه ایشالا که چیزی نباشه گلکم . . .
چند روز پیش تو وب پارمین گلی مکعب ها و کتابایی که مامان گلش براش گرفته بود را دیدم و تصمیم گرفتم که برات بگیرم برای همین شبش رفتم و اون کتابا را برات خریدم ولی مکعب نداشت فرداش بابام تا اومد خونه دیدم همه جا را گشته تا برای نوه ی گلش ١٢ تا مکعب رنگارنگ با برچسباش خریده به علاوه یه هاپوی خیلی بزرگ که تو کلی باهاش حال میکنی جیگرم . . . مکعب ها را هم خیلی دوست داری میخوای بکنی تو دهنت و تا نمیره کلی جیغ و هوار میکشی و اخر سر هم گریت میگیره . . .
باران جونم خیلی تنوع طلبی (حلال زاده به داییش میره) تو هر حالتی بیشتر از ٥ دقیقه اروم نمیگیری و برای همین تابت هم خیلی از مشکلات من حل نمیکنه . . . راستی دی وی دی های بیبی انیشتین را برات گرفتم ولی اونم بیشتر از ٥ دقیقه تحویل نمیگیری . . . مرتب باید بغل باشی و راه ببرمت و من میمونم کارهای خونه را چطوری با یه دست انجام بدم . . . دیگه وقتی خوابت میبره میمونم که از کدوم کار خونه شروع کنم؟؟؟؟!!!!
راستی قرار شد یک ماه دیرتر یعنی ٥ فروردین برم سرکار . . . که هم شما غذا خوردنت کامل شده باشه و هم هول واکسن ٦ ماهگیت را نداشته باشم . . . برای همین از پدرجونت خواستم که یک ماه مرخصی بدون حقوق برام رد بکنه . . .
دیگه . . . خیلی چیزا تو ذهنم بود که بیام بنویسم ولی همیناشو بیشتر یادم نیومد ایشالا تو پست بعدی هم عکساتو میذارم و از بقیه اتفاقا مینویسم . . .
دوست دارم عزیزمی عشق منی جیگر منی . . .