باران باران ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

بهانه زندگی

ببخشید دخترم

1393/7/26 7:38
نویسنده : نفیسه
525 بازدید
اشتراک گذاری

خیلی زودتر از اینا باید میومدم اینجا و مینوشتم ولی نشد . . . 

دخترم الان یک ماه و بیست روزه که از دوساله شدن تو میگذره . . . تو این مدت دو تا جشن تولد برات گرفتیم یکی همراه با فرشته های نازنازی شهریور 91 یعنی همون دوستای کلوب خودمون مثل پارسال 

و یکی هم خیلی کوچولو تو خونه ی خودمون . . . خیلی قشنگ دیگه معنی تولد را فهمیده بودی به خصوص برای تولد تو خونه خیلی ذوق و شوق داشتی . . .

تولد بچه های کلوب تو خانه ی تماشا برگزار شد و جشن خیلی خوبی بود بخصوص که با دوستای جدیدی دیدار داشتیم بخصوص خاله غزل که عاشقش شدم . ..  الان چند تا دوست خوب و عزیز دارم که از این بابت خیلی خیلی خوشحالم . . . 

تولد تو خونه هم با اینکه خلوت بود ولی خیلی خوش گذشت . . . 

(وای حتی جمله بندی هم یادم رفته چه برسه به نوشتن . . . )

و اما از کارای دخملی تو این مدت . . .

باران جون هنوز که هنوزه از لحاظ رشد جسمی با یه سرعت خیلی کند و آروم داره پیش میره و من از این بابت خیلی ناراحتم چون یکی از دلایلش توجه نکردن منه . . . عزمم را جزم کردم که از الان تا عید بهش بیشتر برسم و غذاهای مقوی تر و تو وعده های بیشتر بهش بدم ببینم ایا باز هم عقبه یا اینکه بهتر میشه . . .

صحبت کردنش که خوب ماشالا روز به روز بهتر میشه و همه نوع جمله ای را دیگه خودش صحبت میکنه . . . بعضی وقتا اصلا کلمات و جملاتی به کار میبره که شاخ درمیاریم . . . 

برای پروژه از پوشک گرفتن هنوز به نظر خودم زوده چون نه میگه نه میتونه کنترل کنه انگار به این موضوع هنوز درست واقف نشده و من هم البته عجله ای ندارم . . . 

تو این مدت یه مسافرت 4 روزه به شمال داشتیم که خدا را شکر باران خیلی دوست داشت طوری که هفته ی بعد مسافرت کلی اذیت کرد و بهونه میگرفت . . . 

دیگه نمیدونم چی بنویسم اینم یکی از عواقب دیر اومدنه . . . 

ایشالا سعی میکنم زودتر و با دست پر بیام 

 

پسندها (1)

نظرات (2)

هنرهای دست ساز چیکچی
26 مهر 93 9:20
خدا براتون نگهش داره
سانی مامی شادیسا
6 آبان 93 11:25
چه عجب آپ کردی مامان تنبل! خدا رو شکر بهتون تولد دسته جمعی خوش گذشته. پس عکس دختر شیرین زبونمون چی شد؟