ببخشید دخترم
خیلی زودتر از اینا باید میومدم اینجا و مینوشتم ولی نشد . . .
دخترم الان یک ماه و بیست روزه که از دوساله شدن تو میگذره . . . تو این مدت دو تا جشن تولد برات گرفتیم یکی همراه با فرشته های نازنازی شهریور 91 یعنی همون دوستای کلوب خودمون مثل پارسال
و یکی هم خیلی کوچولو تو خونه ی خودمون . . . خیلی قشنگ دیگه معنی تولد را فهمیده بودی به خصوص برای تولد تو خونه خیلی ذوق و شوق داشتی . . .
تولد بچه های کلوب تو خانه ی تماشا برگزار شد و جشن خیلی خوبی بود بخصوص که با دوستای جدیدی دیدار داشتیم بخصوص خاله غزل که عاشقش شدم . .. الان چند تا دوست خوب و عزیز دارم که از این بابت خیلی خیلی خوشحالم . . .
تولد تو خونه هم با اینکه خلوت بود ولی خیلی خوش گذشت . . .
(وای حتی جمله بندی هم یادم رفته چه برسه به نوشتن . . . )
و اما از کارای دخملی تو این مدت . . .
باران جون هنوز که هنوزه از لحاظ رشد جسمی با یه سرعت خیلی کند و آروم داره پیش میره و من از این بابت خیلی ناراحتم چون یکی از دلایلش توجه نکردن منه . . . عزمم را جزم کردم که از الان تا عید بهش بیشتر برسم و غذاهای مقوی تر و تو وعده های بیشتر بهش بدم ببینم ایا باز هم عقبه یا اینکه بهتر میشه . . .
صحبت کردنش که خوب ماشالا روز به روز بهتر میشه و همه نوع جمله ای را دیگه خودش صحبت میکنه . . . بعضی وقتا اصلا کلمات و جملاتی به کار میبره که شاخ درمیاریم . . .
برای پروژه از پوشک گرفتن هنوز به نظر خودم زوده چون نه میگه نه میتونه کنترل کنه انگار به این موضوع هنوز درست واقف نشده و من هم البته عجله ای ندارم . . .
تو این مدت یه مسافرت 4 روزه به شمال داشتیم که خدا را شکر باران خیلی دوست داشت طوری که هفته ی بعد مسافرت کلی اذیت کرد و بهونه میگرفت . . .
دیگه نمیدونم چی بنویسم اینم یکی از عواقب دیر اومدنه . . .
ایشالا سعی میکنم زودتر و با دست پر بیام