باران باران ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

بهانه زندگی

صدای دلنشین قلب فرزندم

1391/1/23 7:50
نویسنده : نفیسه
238 بازدید
اشتراک گذاری

سلام . روز یکشنبه وقتی با عجله و دلهره ساعت 3:40 خودمو رسوندم به مطب ، دیدم دکتر امروز نیومده و همه ی خانوما مجبور شدند که نوبتشون را به روز سه شنبه موکول کنند . برای همین یه ضد حال بدجور من و علی خوردیم چون خیلی منتظر این نوبت بودیم .

خلاصه دیروز زودتر از یکشنبه خودمو به مطب رسوندم که اولین نفر باشم و به همان نام و نشان تا ساعت 4:30 توی مطب منتظر موندم تا بالاخره دومین نوبت رفتم داخل . خانم دکترم خیلی خوش برخورد و خوش اخلاقه . اول از همه حالمو پرسید و من هم مشکلاتی که داشتم را براش گفتم . اول از کمر دردم شروع کردم و گفتم انتظار نداشتم به این زودی دچار کمر درد بشم و دکتر گفت بدلیل اینکه از الان داری وزن اضافه می کنی و کارت هم مرتب نشستن پشت میزه ، بیشترین نقطه ای که بهش فشار می یاد همین گودی کمره و روز به روز هم بیشتر میشه برای همین یه سری تمرینات برای نرمش در ناحیه کمر بهم یاد داد . دوم از دل دردهای ناگهانی براش گفتم که خیلی می ترسم که نکنه اتفاقی برای نی نی پیش بیاد برای همین گفت بخواب معاینه ات کنم . دست روی شکمم گذاشت و خوشحال گفت نه خیلی خوبه جای نگرانی نیست و رسید به لحظه ای که چند ماه بود منتظرش بود . دستگاه را روی شکمم گذاشت و منتظر بودیم که صدای قلبش را بشنویم . اولش باورم نمی شد که این صدا صدای قلب نی نی گولی باشه چون مثل صدای پای اسبی بود که خیلی سریع بدوه و از دور صداشو بشنوی ، خیلی تندتند میزد به هیجان اومده بودم و اصلاً دلم نمی خواست اون دستگاه را از روی شکمم برداره تا من یه دل سیر صدای قلب مهربونشو بشنوم ولی چاره ای نبود . . .

بعد از اون از طپش قلبم بهش گفتم که چند روزیه بدجور پیدا کردم برای همین دکتر خواست که جواب آزمایشمو که نوبت قبل برام نوشته بود و من اصلاً فراموش کردم که همون اول نشون بدم را بهش دادم . و گفت بله حدس می زدم دچار کم خونی هستی و این طپش قلبت هم مربوطه به همینه که مجبور شد قرص آهنم را 2 تا در روز بنویسه و خدا را شکر بقیه موارد خوب و نرمال بود .

آخر کار هم به حالت التماس بهش گفتم یه سونو برام بنویس و علی را بهونه کردم که گفت سونو برای ماه دیگه است و یکباره بگذار اون موقع جنسیتش کامل مشخص شده . یه کم ناراحت شدم ولی خوب گفتم اون بهتر از ما می دونه .

خلاصه این بود نوبت ویزیت چهارم دکتر و شنیدن صدای قلب کوچولوی فرزندم .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

دکمه
26 فروردین 91 9:09
خیلی حس خوبیه...
آرزو مامان نیکی
30 فروردین 91 14:58
واقعا حس وصف ناپذیریه یه موجود زنده که تو دل مامانشه و قلبش تند تند میزنه تا زودی بیاد بغل مامان جونش
ان شاله به سلامتی و راحت زایمان کنی
از روزای مادرانه ات نهایت لذت رو ببر عزیزم


ممنون آرزو جان