سال نو مبارک
سلام . امروز 9 فروردینه ، مثل یک چشم بهم زدن 8 روز از سال جدید هم گذشت . و جیگر من هم روز به روز داره بزرگتر میشه و تو دل مامانش جاباز می کنه . چند روزیه که کمر درد بدی گرفتم و نشستن روی صندلی برام خیلی سخت شده ولی چاره ای نیست فقط هر دفعه تو اداره پا میشم راه می رم تا شاید بهتر بشه . احساس می کنم خیلی زود کمر دردم شروع شده .
از سال جدید بگم :
لحظه ی تحویل رفتیم پایین پیش مامانم اینا و سه تا سوره یس که بابای علی سفارش کرده بود را خوندم . امسال دعاهای جدیدی به دعاهام اضافه شد از جمله سلامتی و خوشبختی به به کوچولومون.
وقتی حرف از اون میشه طاقتم دیگه تمومه و تمام وجودم احتیاج داره که اونو تو آغوش بگیره برای همین تا میام اینجا که از اون بنویسم پشیمون میشم چون منو بدجور هوایی می کنه .
تو دید و بازدیدها همه گیر دادند که جنسیت نی نی مونو بدونند و هر چی می گم من هنوز خبر ندارم باورشون نمیشه .اکثراً حدس می زنند پسر باشه .
جالب تر اینه که اصرار دارند بدونند خودم چی بیشتر دوست دارم هر چقدر می گم برام مهم نیست و فرقی نمی کنه راضی نمیشند . نمی دونند مگه میشه آدم بگه دست راستمو دوست دارم یا دست چپمو یا قلبمو بیشتر از چشمام دوست دارم ؟؟!!
من فقط سلامتییش برام مهمه و دعا هر روز و هر شب سلامتی و شادابی عزیزمه
بابا و مامان و خاله های علی بیشتر دختر دوست دارند و از پسر بودن اعلام نارضایتی می کنند ولی نمی دونند که احساس اونها اصلاً و ابدا برای من و علی مهم نیست و هر چی باشه من و علی براش جون میدیم .
باز هم میام