ماجراهای ارایشگاه رفتن باران جون
دخمل طلا جیگل مامان . . .
تو این مدت دو بار بردیمت ارایشگاه که متأسفانه نشده بود برای بار اولش برات پست بذارم . . . بار اول حدود دو ماه پیش بود که موهات خیلی نامنظم شده بود و بردیمت آریشگاه کودکان چهارراه هشت بهشت . . . اولش خیلی از محیط اونجا خوشت اومد و سرحال همه جا را داشتی نگاه میکرد تا اینکه روپوش بهت پوشوندن و تو یهو ترس تو چشمات موج زد . . . وقتی هم که ارایشگر کارش را شروع کرد بمیرم الهی اینقدر هق هق گریه کردی که دلم کباب شد برات . . . بیشتر دلم از این میسوخت که خیلی مظلوم وار گریه میکردی و تسلیم شده بودی الهی بمیرم برای گریه هات دوست داشتنی من . . .
در عوض بعدش خیلی جیگر شدی و شکل پسملا شده بودی اینم شاهدش :
این دفعه چون میخواستم برای تولد دسته جمعه که یک شهریوره خوشجلتر بشی بردمت جای دیگه اونم هی کارش بد نبود چون بعد فهمیدم گول خوردیم و اونجا دو تا شعبه زدند خخخخ
دیشب دیگه بدتر از دفعه قبل بودی همش بغلم بودی و ارایشگر کارشو انجام میداد تازه تو دو نوبت انجام شد . . . اینم عکسای خوشمل باران جونم که ارایشگر براش ژل هم زده
دخی جونم عاشقتم . . . دوست دارم