برای دلم
برای دلم مینویسم . . . برای دلی که این روزها بوی غم میدهد . . . بوی خون میدهد . . . دل خون شدم دل خون . . .
دلی که این روزها با من نمیسازد . . . با عقل نمیسازد . . . با زمانه نمیسازد . . . با حکمت ، با سرنوشت ، با قسمت و حتی با خدا . . .
این روزها دلم سر جنگ دارد با همه . . . بهانه میگیرد . . . بهانه ی نگاه مهربان . . . بهانه ی دست دلسوز . . . بهانه ی وجودش را . . .
کودکی دیده ای که گریه میکند . . . بهانه میگیرد . . . به سمت مادر پناه میبرد . . . مادر طردش میکند یا صلاح نمیبیند یا کودک خطا کرده است . . . کودک قهر میکند . . . گریه میکند . . . ضجه میزند . . . التماس میکند . . . و دوباره و دوباره به مادر پناه می برد . . .
این شرح حال این روزهای دل من با خداست . . .
خوابش را دیدم . . . کنار یار همیشگیش بود . . . تبش قطع شده بود و در اثر تب چشمهایش سو نداشت . . . به طرفش رفتم . . . دلتنگیم را فهمید . . . دستی به صورتش کشیدم و دوباره آن نگاه مهربان همیشگی دیوانه کننده . . .
تو با من چه کرده ای ؟؟؟؟؟؟؟؟؟ که من اینگونه بی تابم . . . این عشق نیست
به خدا این عشق نیست این جنون است این دیواانگیست . . .
نه با من که با شهر کرده ای . . . دل از همه برده ای . . . چه چشمها که دیدم که در این روزها برای تو و غم تو گریانند . . .
پیرمرد 70 ساله ای و کودک 4 ساله ای که تسبیح به دست ذکر میگوید: او بیاید او بیاید . . .
عزیز من . . . این روزها معنی عزیز با تمام وجودم درک شده است . . .. تو با همه چه کرده ای . . .
بی پرده بگویم .... دلم برایت تنگ شده است . . . سرم نوازشت را چشمانم نگاهت را و آغوشم وجودت را . . .
خدا به من جواب نمیدهد . . . از اینجا هم رانده شده ام . . .
تو لحظه ای نبود که کنار من نباشی یار من نباشی تکیه گاهم نباشی و اما من . . . من برای تو چه کرده ام . . . چه می توانم بکنم؟؟
دست بسته ای روسیاه هستم . . . که حتی واسطه هم واسطه ام نمیشود . . . پس میزند مرا . . .
اما در آخر به اینجا میرسم :
تو در قربی . . . این را هیچ کس نمیتواند کتمان کند . .. تو مقربی . . .
از ذات ازلیش عاجزانه درخواست میکنم پشتیبان قلب مهربانت باشد . . . قلب تو را در دست بگیرد و به جای من و خودش و همه ی دوست دارانت نوازش کند . . . آرامش دهد . . . آرامشی عمیق . . . صبر دهد . . . صبری جمیل
عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــز من . . . به انتظارت انتظار را به سختی هر چه تمام تر به سر میبرم و منتظر لحظه ی دیدار می مانم . . . که جان در دهم برایت عزیـــــــــــــــــــــــــــــــــــز من