خدایاااااااا . . . . امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء
روزها و شبها ، ساعتها و دقیقه ها و ثانیه ها دارند بدون حضور عزیزترین کس زندگیم میگذره و من روز به روز پیرشدنم را اندازه سال به سال حس می کنم . . . .
روز اولی که رفت هیچ وقت فکر این همه زمان را نمیکردیم اول روز به روز بهش اضافه شد بعد هفته به هفته و الان ماه به ماه داره اضافه میشه . . .
از شهادت امام جعفر صادق ، تولد حضرت معصومه ، تولد امام رضا ، روز مباهله ، روز عرفه ، عید قربان ، عیدغدیر بگیر تا این روزها که روز عزای عزیزترین و مقرب ترین معصوم به درگاه خدا بود . . .
اشک ریختم ، خوندمش ، ناله کردم ، ضجه زدم ، بیقراری کردم و اشک ریختم و ریختم و همچنان من یه غمزده پریشانم . . .
شاید خیلی کارها داره میشه که به مقتضای بنده بودنم ازش بی خبرم ولی همین بنده بودنم هم باعث میشه غم از طاقتم سرازیر بشه . . .
این روزها چشم به حنجر بریده ی علی اصغر و دو دست جدا افتاده از پیکر ابوالفضل دارم . . . این روزها با یه بغض سنگین فقط منتظر یه معجزه ام .....
قرآنو باز میکنم . . . از حالت خبر میخوام . . .
و مریم وقتی باردار بود از خدا خواست که جانش تمام شود و اسمش از روزگار محو شد و چشمه ای زیر پایش جاری شد و رطبی برایش فرستاده شد و درد زایمان را به جان خرید و روزه سکوت گرفت و عیسی به زبان آمد و شد آبرویی بس والا برای مادر پاکش . . .
کجایی ای عیسی . . . مادرت سخت پریشان است . . .
خدایا خیلی پریشانم . . . خیلی غم زده ام . . . خدایا مضطری هستم که راه نمیدانم . . .
خدایا خواندم تو را . . . اجابت کن مراااااااااااااااااااااا
دخترم عزیز دلم . . . باران مامان . . . تویی که رحمت هستی برای خونه ی ما . .. ببخش منو . . . من این روزا حال خوشی ندارم . . .
قول میدم بهت جبران میکنم . . . حتما جبران میکنم به امید خدا