خطر از سرمون گذشت . . .
سلام
خدا انگار دوباره تو را به من بخشید و بر سر من و بابا علی منت گذاشت . پنجشنبه شب با بابا و مامانم رفتیم باغ دوست بابا . از قرار یکی دیگه از دوستای ما قرار بود بیاد و تا اومدند دیدم سگ خونگیشونم با خودشون اوردند . من از هر نوع حیوون از سوسک بگیر تا دایناسور می ترسم یه ترس عجیب که هیچ کس نمی تونه درکم کنه .
سگه را با طناب بسته بودند ولی چون می خواست بازی کنه هی پارس می کرد و منم چون بسته بودندش بدون ترس نزدیکش نشسته بودم . مشغول حرف زدن بودیم که دیدم بازش کردند و چند قدمی منه . من از ترس پا شدم برم پشت بابا علی قایم بشم اینم یهو توجهش به من جلب شد و اومد به طرفم که باهام بازی کنه ، منم نفهمیدم چی شد فقط دیدم دارم می دوم و از ترس مامانمو صدا می زنم ولی پاهام بی حس شده بودند و من مرتب می خوردم زمین دوباره می خواستم بلند بشم ولی دو تا پاهام کامل فلج شده بودند تا اخر خوردم به دیوار و از حال رفتم . هیچ حسی تو بدنم نبود فقط بلند بلند گریه می کردم و دست رو شکمم گذاشته بودم فقط فکر بچم بودم . از بس بد خورده بودم زمین و داداشم و علی هم صحنه را دیده بودند داداشم گریه می کرد و می گفت چرا با خودت اینجوری کردی ؟
علی هم فقط دو تا دستشو گذاشته بود رو سرش و مات و متحیر شده بود . همه اون لحظه فقط بهم می گفتند چرا با خودت این کارو کردی ولی اصلاً ترس منو نمی فهمیدند .
بدنم هیچ حسی نداشت برای همین زیر بغلمو گرفتند و رفتم تو اتاق . ناراحتیم از این بود که سر بچم بلایی نیومده باشه می خواستم آماده بشم برم جایی که بتونم صدای قلبشو بشنوم ولی مامانم نگذاشت و گفت بگذار یه دوساعت بگذره اگه دل درد یا کمر درد شدید گرفتی خطری داره ولی الان برات بهتره که استراحت کنی .
علی هم که داشت دق می کرد اشک تو چشماش جمع شده بود و رنگش هم قرمز قرمز .
می گفت وقتی اونطوری خوردی زمین دو تا دستم گذاشتم رو سرم و احساس کردم که الان سکته می کنم . تازه اون موقع فهمیدم که چقدر دوستون دارم .
از بقیه اش هم نمی نویسم . . . . چون . . . .
خلاصه شب دو تا تکون کوچولو برای مامانش خورد و تا خیالم یکم راحت شد خوابم برد ولی این ترس تو وجود هر پنج تایی مون موند و بد جوری قهره کردیم . . .
فعلن که تکون می خوره و خدا را شکر دردی را هم احساس نمی کنم ولی منتظر سه شنبه ام تا برم دکتر و خبر قطعی ازش بگیرم . . .
خدایا من همه ی زندگیم را به تو سپردم خودت برام حفظش کن چون جز تو پناهی ندارم .