باران باران ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

بهانه زندگی

دختر گلم - 1

1391/2/20 11:19
نویسنده : نفیسه
269 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز ساعت 4 نوبت داشتم ، دقیقاً خودمو ساعت 4 مطب گذاشتم و منتظر موندم تا طبق معمول فشار و وزنم را بگیرند .

فشار : 11 روی 7

وزن : 68 کیلو

بعد از ده دقیقه بعنوان اولین مریض رفتم داخل ، خانم دکتر مثل همیشه با خوشرویی سلام و علیک کرد و از وضعیتم پرسید . گفتم خوبم فقط همون دل دردهای همیشگی ، ازم خواست بخوابم تا شکممو معاینه کنه بعد از معاینه گفت آفرین خوب توپولش کردی . . . با این حرفش رفتم تو آسمونا ، احساس کردم حداقل یه وظیفه ی مادری را خوب انجام دادم . بعد هم دستگاه گذاشت تا صدای قلب مهربونشو بشنوم ، صداش از دفعه ی قبل بلندتر و محکم تر شده بود ، احساس خاصی بهم دست داد که نمی تونم بیان کنم ولی هر لحظه یاد قدرت خدا و مهربونیش می افتم . . .

بعد از اون چند تا سؤال داشتم :

استخر برم یا نه : نری بهتره چون عفونت ممکنه پیدا کنی

گن حاملگی ببندم یا نه : نه چون افتادگی شکم نداری

این دردهای شکم بخصوص موقع دستشویی از چیه ؟ تحرکت را کمتر کن و حتماً از توالت فرنگی استفاده کن

چرا آز غربالگری برام ننوشتید ؟(البته با کلی خجالت) : آز غربالگری را برای مامانایی می نویسند که یا سابقه سقط دارند یا سابقه بیماری ارثی تو فامیل دارند یا زن و شوهر با هم نسبت فامیلی دارند که هیچ کدوم از اونا را شما نداشتی و من نخواستم شما متحمل هزینه بشی

حرف از سونو شد ، خودش گفت قرار بوده برات این نوبت سونو بنویسم که ازش خواستم سه بعدی بنویسه اونم قبول کرد

آخر سر حرف از زایمان شد ، که گفت الان خیلی زوده راجع به این موضوع نظر بدیم ولی نظر آخر را خود شما می دی ، منم که از طبیعی فوق العاده می ترسم یه نفس بلند کشیدم که خود خانم دکتر خندید و گفت خیالت راحت از حالا نمی خواد به این موضوع فکر کنی

از مطب اومدم بیرون ، برای 16 خرداد یعنی 4 هفته بعد نوبت گرفتم و رفتم تو فکر و اضطراب سونو . . .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)