باران باران ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

بهانه زندگی

دختر گلم - 3

1391/2/20 11:21
نویسنده : نفیسه
413 بازدید
اشتراک گذاری

. . . بالاخره ساعت 8 و 45 دقیقه رفتیم داخل ، دکتر سونو مرد بود ولی خیلی محجوب ، خوابیدم رو تخت و شروع کرد به توضیح دادن :

دو تا مانیتور وجود داره به هر کدوم که راحت ترید نگاه کنید ، اول سونوی دو بعدی انجام می دیم بعد هم سه بعدی تا تصاویر واضح تر دیده بشه ، شروع کرد به توضیح دادن و من قلبم می خواست از تو سینم بزنه بیرون می دونستم علی حالش از من بدتره ، اول یه تصویر کلی از جیگر نشون داد و بعد رفت روی قلبش و ضربان قلبش را گذاشت ، همون جوری تپل مپل می زد (قربون قلب مهربونش بشم . . .)

بعد هم شروع کرد از لحاظ سلامتی سر و مغز و کل بدن را چک کردن و خدا را شکر همه را به خوبی تعریف می کرد ، همون موقع دستمو به طرف اسمون بردم و ازش تشکر کردم و ضربان قلبم پایین تر میومد.

تو همین حین بود که گفت جنسیتش هم دختره . . . . . . که یهو انگار برق بهم وصل کرده باشند گفتم چی دختره (آخه همیشه فکر می کردم پسر باشه ) رومو کردم به علی و چشمای دوتامون پر اشک شد دیگه از اضطراب چیزی نمی فهمیدم و فقط به توضیحات دکتر گوش می کردم .

همه نوع حرکتی برام انجام داد این شیطون بلا . . .

از خمیازه ، دستشو زیر سرش گذاشته بود و پاش را رو هم انداخته بود ، انگشتشو تو دهنش می کرد و می خندید ، دو تا پاهاشو تا سرش بالا برده بود . . . . .

آخر کار هم جواب و دو تا سی دی را گرفتیم ، من و علی انگار قرص X زده بودیم ، علی برای دختر گلش آهنگ شاد گذاشته بود و می گفت بابا پاشو قرش بده . . .

یکی از بهترین لحظاتی که تو زندگیم داشتم را دیشب تجربه کردم . . .

خدایا نمی دونم چطوری شکرگذارت باشم ، چطوری باهات حرف بزنم ، ولی چیزی برامون کم نذاشتی . . .

من همچنان و همچنان ، لحظه به لحظه محتاج توام ، کمکم کن . . .

و برای دخترم ، تمام وجودم ، بهانه ی قشنگ زندگیم :

عزیزکم مامان و بابا عاشقتند . . . اگه بدونی چطوری دوست داریم . . .

برامون دعا کن . . . . . . . . . . . . . .

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

میرزا کوچک خان
21 اردیبهشت 91 10:36
هوراااااااااااااا !!!!!!!!!!! مبارکه!!!!!!