باران باران ، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

بهانه زندگی

اولین رستوران بارانی!

1391/10/16 16:32
نویسنده : نفیسه
841 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر گلم . . . این چند روز حرفای زیادی واسه گفتن دارم ولی سعی میکنم تو چند پست برات بذارم .

جمعه ی هفته ی قبل بعد از اینکه با بابا و مامانم و بابا علی رفتیم رفاه و خریدای روز اربعین را کردیم تصمیم گرفتیم بریم رستوران اتایار . . . جایی که تو دوران بارداری رفتیم اونجا و برای اولین بار به خاطر ویار غذای اونجا به دلم ننشست . . . خیلی خوشحال بودم که این بار تو تو بغلمی و دارم به اونجا میرم تا رسیدیم اونجا خیلی دخمل خوبی بودی منم یه صندلی غذا اوردم و گذاشتمش تو و شما مثل خانوم توش نشستی اما وقتی غذا را اوردند تو مثل همیشه که موقع غذا خوردن اروم نمیگیری شروع به گریه کردی و من خوش خیال هم گفتم خوب بغلش میکنم و غذا میخورم . . . نگو شما به این هم راضی نبودی کم کم ایستادم و ایستاده غذا خوردم  که دیدم نه دوباره شروع به نق نق زدن کردی ما هم از خیر غذا گذشتیم و شروع به رژه رفتن تو رستوران کردیم . . . خلاصه اونروز هم از غذا چیزی نفهمیدم البته بابایی هم کمکم بود یه کم اون میگرفت من غذا می خوردم یه کم هم من . . . مامان و بابام هم ناراحت بودن چون میدیدن غذا به ما نچسبید . . . ولی خوب اشکال نداره مهم این بود که تو بودی حالا چه اروم و چه نااروم اما تصمیم گرفتم تا یک سالت بشه دیگه نرم تا ببینم اون موقع بهتر میشی یا نه . . . این هم یه عکس خوشمل از دختر گلم تو رستوران اتایار

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامانی کوشور
16 دی 91 16:42
هزار ماشاله به این دختر خوشگل و خوش تیپ. انشاله که همیشه سالم و شاد باشی و با مامان و بابا کلی رستوران بری باران خاله


mamnon azizam lotf dari
میرزا کوچک خان
18 دی 91 19:49
ماشاالله چه ناز شده...
منم از وقتی سینایی اومده دنیا یه لقمه با آرامش از گلوم پایین نرفته!!!! ماشاالله هر روزم بدتر میشه!!! الان که دیگه غذا میخواد ازم!!!


ghorbonet azizam- khoda be dademon berese
افسانه مامی پارمین
25 دی 91 17:41
ماشالله به این کوچولو . خیلی خوردنی شده . من جای شما بودم باران رو میخوردم


fadat afsane jon be paye parmine naz nemirese
رها
5 بهمن 91 1:58
عزیزززززززززززم چه تیپی زدی ماشالااااااااااااا


lotf dari raha jon mamnon ke be ma sar zadi