چکاب 4 ماهگی

سلام دختر عزیزتر از جانم

همینطور که از ساعت نوشته پیداست الان ٦ و ٤٥ صبحه که دارم برات مینویسم . از دلشوره این واکسن دیشب اصلا خوابم نبرد و الان هم یک ساعتی هست که بیدار شدم و لباسیات و قطره هات را اماده کردم که تا بیدار شدی دیگه کار زیادی نداشته باشیم . امیدوارم واکسن خیلی اذیتت نکنه و تب زیاد نداشته باشی . من و بابایی دو روزه که به معنای واقعی تب کردیم و دلهره واکسنتو داریم بابایی که دیشب هر چی نگات میکرد بغض داشت و میگفت بمیرم که فردا باید تو این پای نازنینت واکسن زده بشه و تازه من باید اونو دلداری بدم که این واکسنا چیزی نیست جز برای سلامتی دختر گلمون .

جونم واست بگه دیشب برای چکاب ٤ ماهگیت دوباره رفتیم پیش دکترت چون میدونستم احتمالا امشب تب داری و پات درد میکنه دیدم سخت میشه . . . اول که دکتر معاینات همیشگی گوش و حلق و شنیدن صدای نفس کشیدنت را انجام داد و تو این حین منم از بد شیرخوردنت و نق زدنت گفتم و گفت تا وزنش کنم معلوم میشه و بله وقتی وزن کرد دید حرفای من درسته . فقط ٣٥٠ گرم دخترم تو این ماه اضافه کرده بودی . خودم هم فکر میکردم زیاد نباشه ولی نه دیگه اینقدر از بس ناراحت این قضیه شدم حواسم از اندازه ی دور سر و قدت پرت شد ولی فهمیدم که اونا خوب بوده چون دکتر گفت از این دوتا راضیم ولی انتظار بیشتری برای وزن داشتم .

برای همین یه سری توصیه ها در مورد شیر دادنت کرد که باید رعایت کنم و همچنین یه ژل واسه لثه هات که روزی سه بار به اندازه یه ماش به جلوی لثه هات ماساژ بدم . . .

قطره ی اهن هم از این ماه شروع میشه که از روزی یک قطره شروع میشه تا به ٧ قطره برسه تا اخر ٤ ماهگی و عصرها بهت بدم .

غذا را هم از دو هفته دیگه باید شروع کنم یعنی از ١٨/١٠ . . . جالب این روز روزیه که من ازمایش دادم و از وجود تو خبردار شدم و دوران خوش با تو بودن شروع شد .

غذات تشکیل میشه از ٤ تا بادام شسته و پوست کنده و پودر شده همراه با یک قاشق غذا خوری ارد برنج و اب جوشیده که باید کمی سفت تر از دوغ بشه که وقتی با شیر مادر مخلوط بشه به غلظت دوغ برسه از روزی یک قاشق شروع میشه تا این مقدار غذا را کامل بخوری بعد از این مقدار روزی نصف بادام به غذات اضافه میشه تا تعداد بادام ها به ٧ تا برسه . . . ساعت غذا دادنت هم هر روز ظرف ساعت ١١ تا ١٢ ظهر باشه . . . قاشقت هم باید جنس پلاستیکی دسته بلند باشه که به لثه هات نخوره چون لثه هات الان دردناکه و ممکنه از غذا بدت بیاد.

دلیل غذا دادنت زود تر از ٦ ماه (یک و نیم ماه زودتر) اینه که شما با غذا خوردن اشنا بشی و بدونی غیر از مکیدن راه دیگه ای هم برای سیر شدن وجود داره و تو این مرحله مهم خود غذا نیست و مهم طرز صحیح خوردن و اشنا شدن با اونه . . .

در مورد سوراخ کردن گوشت هم پرسیدم که خانم دکتر خوبت گفت من اصلا جایز نمی دونم بدون اجازش این کار انجام بشه و ممکنه اصلا دوست نداشته باشه . . . اجازه بدید بزرگتر بشه از خودش بپرسید و اگه خواست براش انجام دید . گفتم شاید بگه کاش زودتر سوراخ کرده بودید که من متوجه نشم که خانم دکترت گفت الان هم دردش بیشتر و هم اثار روانیه خوبی برای دخترتون نداره و من و بابایی هم تصمیم گرفتیم خودت بزرگ بشی و اگه دوست داشتی با هم بریم .

راستی بالاخره بعد از ٤ ماه عکسی که تو بیمارستان ازت گرفته بودند را رفتیم از اتلیه گرفتیم . . . یه جورایی با دیدن عکست دلم برای اون موقع تنگ شد حتی با همه ی درداش و سختیهاش این هم عکس خوشگلت عزیز دلم

دختر عزیزم ، بارانم ، عاشقانه دوست داریم

و خدایا به خاطر وجودی که روز به روز به زندگیمون برکت و شادی میده ازت سپاسگزارم . . .