سونوی نه چندان دلچسب
روز سونو طبق معمول آقای پدر اومد دنبالم و با هم رفتیم . اولین نفر بودیم ولی دکتر یه نیم ساعتی دیر اومد . بالاخره ساعت ٥ و نیم رفتم داخل و خوابیدم رو تخت و دکتر هم شروع کرد به توضیح دادن . . .
همه اعضای دخمل گلمو بررسی کرد و خبر از سلامتیش داد که خدا را صد هزار بار شکر . . . می خواست دوباره جنسیتشو بهمون تأییدیه بده که دخمل گلم این دفعه پاهاشو گذاشته بود روی نانازش و معلوم نبود . . . (قربون دخمل با حیام برم من)
در بررسی نهایی گفت کلیه چپ ژینا اندکی ورم داره و یه کمی ادرار داخلش دیده میشه که اصطلاح پزشکیش هیدورنفروز بود . . . قلبم می خواست درجا بایسته بهش گفتم حالا اینی که می گی یعنی چی؟؟؟ من حالا باید چکار کنم ؟؟ دکتر گفت خیلی مهم نیست و این مورد خیلی در جنین در هفته های آخر مشاهده میشه و بچه با اولین ادرار خوب میشه ولی خوب یه سونو همون روز اول و دوم بدنیا اومدنش خیالمون را راحت می کنه . . .
هنوز تو شوک این حرف دکتر بودم که گفت سرش هم دو هفته از سنش بزرگتره . . . تا اومدم حرف بزنم دکتر بهم نگاه کرد گفت اصلاً خطری نداره . . . این مورد ژنتکیه و یا به خانواده خودت رفته یا خانواده شوهرت . . . همه چیز برای ما نرمال و سالمه . . .
خدا را شکر کردم ولی هنوز تو فکر کلیه بودم . . . دوباره از دکتر پرسیدم حالا کـلیه شو چکار کنم و اومدم بزنم زیر گریه . . . که دکتر گفت خانوم اصلاً جای نگرانی وجود نداره . . . اصلاً چیزی نیست که شما به خاطرش بخوای خودتو نگران کنی . . .
خلاصه اومدم از تخت پایین و به علی خیره شده بودم ببینم اون چی میگه . . . اونم مثل همیشه با چهره آرومش ارومم کرد و گفت وقتی میگند چیزی نیست حتماً چیزی نیست . . . خدا یه دختر سالم بهمون میده من مطمئنم . . .
بعد هم شروع کرد ذوق کردن برای وزنش . . . آخه دکتر گفت ماشالاه نی نی تون ١٩١٨ هست و دو هفته از سنش جلوتره . . . علی برای لپاش ذوق می کرد . . . برای رونای چین چینیش . . .
راستی نگفتم دخملم یه کم پاشو برد کنار و دکتر گفت ١٠٠ درصد دخمله . . .
خدایا خودت این هدیه را بعد از شش ماه انتظار به من و علی حبه کردی . . . من از تو در سلامت کامل دخملمو می خوام . . . خدایا دستای منو خالی بر نگردون . . .