پایان دو ماهگی
تا تقریبا ٦ ساعت دیگه دو ماهگی باران تموم میشه و دخترم ماه سوم زندگیش اغاز میشه که امیدوارم تمام ماههای زندگیش همراه با سلامتی باشه . . . تولد دو ماهگیش با شب عید قربان وسال عموم یکی شده بود برای همین امشب یه یادبود خونه مامان بزرگم گرفته بودن و دور هم جمع بودیم . . . باران هم مرتب بغل به بغل بقیه میشد و هر کسی نظری میداد .
فعلن بیشتر توجها به پریا نی نی ١.٥ ساله دختر عممه که تازگیا زبون باز کرده و انصافا خیلی شیرین و بامزه شده
یکشنبه وقت واکسنشه و من از الان بغض برای گریه های باران دارم و اضطراب برای درد پاش و تبش . چاره ای نیست مسیریه که باید برای سلامتیش طی کنیم و باید از الان مامان قوی بشم . امیدوارم خدا همه ی ما مامانا را تو همه لحظات یاری کنه که بدون کمکش هیچیم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی