40 روزگی باران و غصه های مادرانه
روز جمعه ٤٠ روز از بدنیا اومدن بارانم گذشت . . . ٤٠ روز با بهترین فرشته ای که خدا بهم ارزانی کرده را تجربه کردم . . . مادر بودن خیلی سخته البته من الان تازه ٤٠ روزش را تجربه کردم و تنها کارم بوده شیر دادن و اروغ گرفتن و مای بیبی عوض کردن ولی تموم وقتمو گرفته . باران شبا تا ساعت ٢ و ٣ بیداره و بعد از سه دیگه خودش کلافه میشه و خوابش می بره . صبحها هم از ساعت ٨ دیگه شروع می کنه به غر زدن و هی زور میزنه بعضی روزا زود تسلیمش می شم و از جام پا می شم ولی بعضی روزا هم تا ١٠ و ١١ گولش می زنم و با شیر دادن می خوابونمش . بعد از اون هم می ریم پایین پیش مامانم . اونم بنده خدا دیگه تدارک ناهار را داده . بعضی روزا اگه باران تا می ریم پایین بخوابه منم انی ک...
نویسنده :
نفیسه
16:48